(گزارش ویژه) هر خواستنی لزوماً توانستن نیست
اختصاصی / مهتاب مظفری سوادکوهی: در راهروی اداره بهزیستی نشسته بود. با چهره ای مستاصل و چشمهایی که می کوشیدند رنجشان را پنهان کنند. منتظر ملاقات با رییس بود و تا صدایش نمی زدند، خیال نداشت از جایش بلند شود. از آن دسته زنهایی نبود که با سر و صدا حرفش را بزند. با یک […]

اختصاصی / مهتاب مظفری سوادکوهی: در راهروی اداره بهزیستی نشسته بود. با چهره ای مستاصل و چشمهایی که می کوشیدند رنجشان را پنهان کنند. منتظر ملاقات با رییس بود و تا صدایش نمی زدند، خیال نداشت از جایش بلند شود. از آن دسته زنهایی نبود که با سر و صدا حرفش را بزند. با یک نگاه می شد فهمید که روزگار از او سنگ زیرین آسیاب ساخته.
در راهروهای اداره بهزیستی که بنشینی ، تصاویر اینچنینی زیاد می بینی و داستان های عجیب و باورنکردنی زیادی می شنوی.
البته بیشتر با چاشنی دعوا و التماس….
اما قصه این زن ، غرور تازه ای داشت که کنجکاوی مرا برای هم صحبتی اش ، تا پشت در اتاق رییس کشاند.زنی که هزار سال عمر داشت!
اسمش مهرانه بود و به ظاهرش می خورد ، سنی بین ۴۵ تا ۵۰ سال داشته باشد.
البته برای تخمین سن چنین زنهایی ، اعداد شناسنامه خیلی به کار نمی آیند. سن آنها شاید به هزار سال هم برسد. بس که لحظه ها و دقیقه های عمر را با اضطراب گذرانده اند.
می گفت سرپرست خانواده هستم. همسرم ضایعه نخاعی و بیمار اعصاب و روان است. بیشتر از ۳۰ سال از بیماری همسرم می گذرد. اما تشنجها و لرزشهای ۱۰ سال اخیر ، توان کار کردن و راه رفتن را از او گرفته است.
گاهی آنقدر بد خلق می شود و سرو صدا می کند که فرزندانم از خانه فرار می کنند. پسر بزرگم را فرستادم تهران تا کار کند و پسر دومم هم بعد از گرفتن دیپلم ، به او ملحق شد ، چون قادر به پرداخت هزینه های ادامه تحصیلش نبودم. حالا من مانده ام و آخرین فرزندم که با بداخلاقی های پدرش در یک خانه نیمه کاره زندگی می کنیم.
می خواهم روی پاهای خودم بایستم
برای کم شدن هزینه ها ، به زندگی روستایی روی آوردم و یک گاو داشتم که از فروش شیر و ماستش امرار معاش می کردم.
در کنار آن مرغ و اردک هم پرورش می دادم که به خاطر کوچک بودن حیاط و شکایت همسایه ها مجبور شدم همه را کنار بگذارم.
حالا کارگری می کنم و در فصل نشاء و برداشت برنج و مرکبات ، در زمینهای کشاورزی کار می کنم.
اما این کار همیشگی نیست و امروز نزدیک به یک ماه است که بیکارم. مستمری که از اداره بهزیستی می گیرم ، ماهی ۲۱۵ هزار تومان است و ۷۲ هزار تومان هم برای کمک هزینه خرید داروهای همسرم به من می دهند. در حالیکه فقط یکی از داروهای همسرم که مخصوص تشنج است ، بسته ای ۱۲۰ هزار تومان قیمت دارد که آنهم در تهران پیدا می شود. شوهرم چهار نوع داروی دیگر هم مصرف می کند که جمعا ۲۸۰ هزار تومان در ماه آب می خورد.
این داروها با اینکه ایرانی هستند ، روز به روز بالاتر می روند و نمی دانم تا چند ماه آینده چگونه می توانم از پس خریدن آنها برآیم!
مهرانه عاشق پرورش دام و طیور است. اما آرزویش به دلیل نداشتن پول و زمین مناسب برآورده نمی شود. او می گوید:
از دولت نمی خواهم مستمری زنهای سرپرست خانوار را زیاد کند. از دولت می خواهم به ما کمک کند تا بتوانیم روی پاهای خودمان بایستیم. من تا امروز هیچ وامی از اداره بهزیستی نگرفتم و اگرهم به من وام بدهند ، زمینی برای پرورش گاو یا مرغ و اردک ندارم.
نمی خواهم سرباز پسرهایم بشوم. آنها همینقدر که بتوانند هزینه های زندگی خودشان را تامین کنند هنر کرده اند.
چشمهایش طاقت دیدن نداشت
شهلا یکی دیگر از زنان سرپرست خانوار است که همسرش را از دست داده و یک فرزند معلول هم دارد.
اولین بار که او را در اداره بهزیستی دیدم ، دخترش دستش را گرفته بود و به سمت اتاق رییس می برد. شاید نابینا بودن برای زنی که سالها با سرطان همسرش مدارا کرده و یک دختر معلول شدید ذهنی، جسمی و حرکتی دارد ، قدری بی انصافی باشد.
اما کم نیستند ، کسانی که روزگار هرگز روی خوشش را به آنها نشان نداده….
شهلا در جوانی کم بینا بود و بعدها که پا به سن گذاشت ، نابینای مطلق شد. اینها را دخترش در اولین ملاقاتمان می گوید.
کسی چه می داند شاید چشمهایش دیگر توان دیدن اینهمه بی عدالتی را نداشت. او چهار دختر دیگر هم دارد که همگی به خانه بخت رفته اند.
اما فقط دختر کوچکترش به مادر سر می زند و کمک حال مادر می شود.
شهلا علاوه بر اینها ، زنی بی سواد و کم حرف است و صحبت کردن با او به اندازه تمام مشکلاتش سخت….
شاید اگر دخترش نبود ، هرگز نمی توانستم به عمق زخمهای زندگی این زن پی ببرم!
دخترش می گوید: پدرم سالها سرطان حنجره داشت و به علت بیماری و شیمی درمانی های مداوم ، قدرت کار کردن نداشت
و بعد از سالها تحمل بیماری به رحمت خدا رفت.
در آرزوی چند متر مکعب خانه
آن زمان در خانه ای کوچک و دور افتاده در حاشیه ی شهر زندگی می کردیم. تا اینکه مسئولین استانی به خانه ما آمدند و از نزدیک زندگیمان را دیدند.
آنها تصمیم گرفتند به کمک شهرداری و خیرین شهر ، خانه ای کوچک در یکی از مناطق حاشیه ای شهر برایمان بسازند که بعدها معلوم شد در منطقه طرح شهرداری قرار گرفته و مالک حقیقی دارد.
خانه ای که نه می توانستیم برایش راه بگیریم و نه مالک زمین اجازه می داد در آن زندگی کنیم. در طول یک سالی که این خانه ساخته می شد ، هیچ کس ادعای مالکیت نکرد. اما به محض اینکه خواستیم برایش امتیاز آب و برق و گاز بگیریم ، شخصی پیدا شد و گفت این خانه در زمین ۵ هزار متری من واقع شده و شهرداری باید برای تملک آن پول بپردازد.
در نتیجه این خانه متروک ماند و پس از رها شدن ، تمام در و پنجره و کلید پریزها و حتی دیوارهایش ، توسط معتادین کنده شد و به یغما رفت…..
بارها به همراه مادر نابینایم به شهرداری مراجعه کردیم و دفتر امام جمعه و کمیته امداد برای حل این مشکل با شهرداری تماس گرفتند.
اما تا امروز که سه شهردار آمده و رفته ، این مشکل حل نشده است و ما هنوز مستاجریم.
بنابراین مجبور شدیم ، وام اداره بهزیستی را، بابت پول پیش خانه به صاحبخانه بدهیم ، تا سقفی هرچند کوچک بالای سر مادرم و خواهر معلولم باشد.
هر سال که قراردادمان تمام می شود دنبال خانه جدید می گردیم.
اما کرایه ها روز به روز بالاتر می رود. مادرم دیگر پیر شده است و خانه به دوشی برای او بسیار سخت است. نگهداری از خواهر معلولم به اندازه کافی انرژی او را گرفته. از طرفی هزینه های پوشک و داروهای خواهرم بسیار بالاست. روزگار مادرم از راه یارانه و کمک خیرین می گذرد. خود من هم از زمانی که نوجوان بودم کار می کردم و حتی در دوران دانشجویی هم کار نیمه وقت داشتم تا بتوانم هزینه های خودم و بخشی از هزینه های زندگی مادرم را تامین کنم. حالا هم که ازدواج کرده ام به کارهای مادرم رسیدگی می کنم. اما به خاطر نداشتن خانه ، روزگار مادرم بسیار سخت می گذرد.
مدیرکل بهزیستی مازندران:
کرونا، بحرانهای اجتماعی را در استان جدیتر کرد!
توانمند سازی خانواده های تحت پوشش از مهمترین اولویتهای اداره کل بهزیستی مازندران است…
در مازندران بیش از ۱۶۰ هزار خانوار ، تحت پوشش اداره کل بهزیستی قرار دارد که از این تعداد حدود ۱۵ هزار و ۸۰۰ پرونده مربوط به زنان سرپرست خانوار ، بدسرپرست یا بی سرپرست است. زنانی که وضعیت معیشتیشان اگر از قهرمانان داستان ما بدتر نباشد ، بهتر هم نیست!
استان مازندران به عنوان یکی از قطبهای مهم کشاورزی ، صنایع دستی کشور و پرورش دام وطیور ، از ظرفیتهای مناسبی برای تولید محصولات کشاورزی ، دامی ، گل و گیاه و سایر محصولات بومی و محلی برخوردار است که در صورت حمایت و تشویق زنان سرپرست خانوار ، بسیاری از این ظرفیتها متبلور می شود.
آنچه که امروز معیشت و امنیت اقتصادی این خانواده ها را در معرض تهدید قرار می دهد ، تورم ، بی ثباتی قیمتها و عوارض ناشی از شیوع بیماری کرونا در جامعه است.
اگرچه دولت با توزیع بسته های کمک معیشتی ، سعی بر مرتفع نمودن برخی از نیازهای این خانواده ها را دارد ، اما به دلیل فراهم نبودن زیرساختهای تولید و اشتغال ، تحقق منابع درآمدی پایدار همچنان دور از دسترس است.
کمبود اعتبارات دولتی از یک سو ، قرار گرفتن شمار زیادی از مردم در زیر خط فقر و هجوم مشکللات معیشتی از سوی دیگر ، موجب نا کارآمدی بنگاههای اقتصادی شده و بر تعداد صورت مسئله های زندگی اجتماعی می افزاید.
مدیر کل بهزیستی مازندران در این رابطه به نشریه تکرار گفت: با آمدن بیماری کرونا به مازندران ، بحرانهای اجتماعی شکل جدی تری به خود گرفت و این مسئله جامعه هدف بهزیستی را دچار آسیبهای فراوانی کرد.
فرزاد گوهردهی ، محدودیتهای اقتصادی موجود را عامل افزایش آمار گروههای ضعیفتر جامعه دانست و افزود:
اداره بهزیستی به صورت مدوام به رصد پرونده ها ، سطح بندی آنها و تفکیک دهک های درآمدی می پردازد تا خدمات ارائه شده ، متناسب با نیازهای هر گروه در جامعه هدف باشد.
وی با با تاکید بر اینکه توانمند سازی خانواده های تحت پوشش از مهمترین اولویتهای اداره کل بهزیستی است ، اظهار داشت:
پرداخت مستمری ، تامین بخشی از نیازهای ضروری مددجویان در ودیعه مسکن ، درمان و لوازم ضروری زندگی ،غربالگری سلامت جسمی زنان سرپرست خانوار، عضویت در گروه های همیار و خود یار زنان سرپرست خانوار، بیمه اجتماعی زنان و دختران شهری و روستائیان و عشایر ، پرداخت شهریه دانشجویان خانواده تحت پوشش ، کمک به هزینه تحصیلی دانش آموزان تحت پوشش
ارائه تسهیلات معافیت سربازی جهت یکی از فرزندان ذکور زنان سرپرست خانوار، برگزاری دوره های آموزشی
(مهارتهای فنی و حرفه ای ، کسب و کار ، مهارتهای زندگی و …) از مهمترین خدماتی است که بهزیستی برای این گروه انجام می دهد.
گوهر دهی از توزیع ۲۵۰۰ بسته بهداشتی و ۱۸۰۰ بسته غذایی به ارزش ۵۰۰ میلیون تومان در میان زنان سرپرست خانوارخبر داد و تصریح کرد: خوشبختانه اداره کل بهزیستی موفق شد ، با جلب حمایت خیرین عزیز ، بسته های غذایی و بهداشتی به ارزش ۳ میلیارد و ۸۰۰ میلیون ریال تهیه و توزیع کند.
همچنین مبلغ ۱ میلیارد و ۷۰۰ میلیون ریال از محل اعتبارات استانی به خسارت دیدگان ناشی از بیماری کرونا اختصاص یافت.
بنیاد مستضعفان و ستاد فرمان حضرت امام ( ره) نیز بودجه ای بالغ بر ۳ میلیارد و ۸۶۱ میلیون و ۸۵۰ هزار ریال به زنان سرپرست خانوار اختصاص داد که در میان ۱۱۵۶ زن سرپرست خانوارتوزیع گردید.
این مقام مسوول در خصوص تسهیلات مسکن و اشتغالزایی خانواده های دارای فرزند معلول و زنان سرپرست خانوار توضیح داد:
در مسکن روستایی ، به خانواده های دارای دو فرزند معلول به بالا ۳۶ میلیون تومان و در مسکن شهری ۶۰ میلیون تومان تسهیلات بلاعوض داده می شود. به خانواده های دارای تک فرزند معلول نیز ۱۰ تا ۱۵ میلیون تومان تسهیلات بلاعوض داده می شود.
با این تفاوت که خانواده های روستایی ، علاوه بر این تسهیلات ۵۰ میلیون تومان تسهیلات قرض الحسنه ای نیز دریافت می کنند.
این اقدام در جهت ترویج زندگی روستایی و جلوگیری از مهاجرت روستاییان به شهر انجام می شود.
سهمیه اداره کل بهزیستی مازندران ۳۷۰ مسکن بود که در در سال گذشته ، ۷۰۰ مسکن به خانواده های تحت پوشش تحویل داده شد.
فرزاد گوهردهی از ایجاد ۵۰۰ فرصت شغلی جدید در سال گذشته خبر داد و تصریح کرد: اداره کل بهزیستی مازندران با پرداخت ۶۰۰ میلیارد تومان تسهیلات اشتغالزایی به ۲۶۰۰ نفر از خانواده های تحت پوشش حدود ۵۰۰ فرصت شغلی برای خانواده های تحت پوشش ایجاد کرد.
وی در ادامه افزود: زنان سرپرست خانواری که در رشته های مختلف پرورش ماکیان ، قارچ ، گل و گیاه ، تولید خشکبار ، بسته بندی و سایر مشاغل خانگی مهارت دارند می توانند از وامهای ۵۰ میلیون تومانی با کارمزد ۴ درصد بهره مند شوند.
کارفرمایانی هم که در به کارگیری نیروهای خود ، از جامعه هدف ما استفاده کنند ، از پرداخت ۷۵ درصد از سهم بیمه کارگران ، معاف هستند و این سهم توسط اداره کل بهزیستی پرداخت می گردد.
*** با این اوصاف باید پرسید حلقه مفقوده میان جامعه هدف بهزیستی و و طراحی های انجام شده در مسیر توانمندسازی خانواده های تحت پوشش چیست؟
چه فاکتورهایی در طبقه بندی خانواده های واجد شرایط و اولویت بخشی به خدمات ارائه شده لحاظ می شود؟
و اینکه جایگاه خیرین و طبقه مرفه تر جامعه در این زنجیره کجاست؟
شاید ناآگاهی بسیاری از زنان سرپرست خانوار، از ظرفیتها و قابلیتهای پنهان مانده ، موجب انفعال آنها شده و دریافت کمکهای مستقیم از دولت یا خیرین را به ابداع و نوآوری در منابع درآمدی خویش ترجیح می دهد.
شاید هم غرق شدن در منجلاب بیماری ، معلولیت و مشکلات اقتصادی و معیشتی ، رمق هر گونه مبارزه یا ایجاد تغییر در سبک زندگی را در خانواده های تحت پوشش از بین برده است.
یا اینکه دولت از چرخه شناسایی و رسیدگی به ناعدالتی های اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی جامعه باز مانده.
هر چه هست ، روز به روز بر تعداد و تنوع چالش های موجود در عرصه توانمند سازی آحاد کم توان تر جامعه افزوده می شود.
و این باور را قوت می بخشد که :
هر خواستنی لزوما توانستن نیست…!