یادداشت / اصل اول درام ، دروغ است !
نقدی بر تئاتر گوریل که بعد از ۲۰ روز اجرای پرتماشاچی در ساری به ایستگاه پایانی خود رسید … اصل اول درام ، دروغ است ! “گوریل” به روزهای پایانی خود نزدیک شد. حتی حراست جنگل هم نمیتوانست او را بیشتر از یک ماه روی صحنه نگهدارد! نه حراست جنگل ، نه استاد رضای هفت […]
نقدی بر تئاتر گوریل که بعد از ۲۰ روز اجرای پرتماشاچی در ساری به ایستگاه پایانی خود رسید …
اصل اول درام ، دروغ است !
“گوریل” به روزهای پایانی خود نزدیک شد.
حتی حراست جنگل هم نمیتوانست او را بیشتر از یک ماه روی صحنه نگهدارد!
نه حراست جنگل ، نه استاد رضای هفت خط سینما و نه نازی بختبرگشته آرتیستزده که میگوید:
من یک گردان آدم دیوانه
یک ایل آدم بیمار
یک کشور آدم ته خطی در وجودم هست
یک بشکن بزن ، ببین
کدامشان تو را تکهتکه میکند؟!
به سالن انتظار سلمان هراتی ساری که رسیدیم ، جمعیت زیادی پشت در آمفی تئاتر ایستاده بودند.
حتی در جشنوارههای تئاتر فجر مازندران هم اینهمه تماشاچی یکجا دیده نمیشوند!
همه منتظر بودند تا درهای سالن آمفیتئاتر باز شود و بروند روی صندلیهایشان بنشینند.
جوانی که بلیطها را میفروخت به دقت مراقب بود تا صندلیها و ردیفها جابهجا نشود.
نمایش با نیم ساعت تاخیر شروع شد.
خانمی از پشت میزانسن ، برای تماشاچیهای گوشی به دست ، خط و نشان میکشید تا احیانا کسی هوس عکس گرفتن و یا فیلمبرداری به سرش نزند و در حالت سکوت قرار دادن موبایل هم که از بدیهیات نشستن در سالن نمایش است و نمایش در سکوت کامل آغاز شد.
دکور ساده و چوبی صحنه ، خبر از اجرای پردههای نمایشنامه در یک کلبه جنگلی میداد.
اول نازی و استاد رضا به صحنه آمدند و بعد حراست جنگل که به نظر میرسید ، قرار است ، بیشتر در نقش یک بازجوی شوخ طبع ظاهر شود تا یک حراستچی دقیق و بداخلاق!
مردی جوان با لباس فرم و کلت در کمر و مجهز به لهجه غلیظ مازندرانی.
در ساحت بازجویی که شناسایی نمیشود
اما جیک و پوک طرف مقابل را میداند و راه و رسم بازی کردن با روان مخاطب را به خوبی بلد است.
درست به همان روش مرسوم قدیمی که کمکم داشت شکمان برمیداشت که چه کسی مجوز این نمایش را صادر کرده است.
اما بعد که دیالوگها ادامه پیدا کرد ، فهمیدیم قرار است امروز همه چیز را دوپهلو ببینیم و چند پهلو بشنویم و به روی مبارکمان هم نیاوریم.
تماشاچیها اما یک دل سیر می خندیدند.
به صحبتهای رد و بدل شده در روی صحنه و به استایل بازیگری که چهره لوده و خودمانیاش بر چهره آب زیرکاهش میچربید!
انگار که به تماشای یک نمایش کمدی آمده بودند.
شاید در همین جا ضرورت فانپذیری بخشی از دیالوگهای نمایشنامه بیشتر آشکار شود.
و شاید جدی بودن در همه پردههای یک نمایشنامه ، نشانه قوی بودن آن نمایشنامه نیست.
کمکم وارد اتفاقات جدیتر و پیچیدهتری شدیم و کمکم تماشاچیها فهمیدند که موضوع آنقدرها هم که فکر میکردند ، ساده و خنده دار نیست!
حالا نقش چند وجهی نازی و استاد رضا و حراست جنگل بیشتر آشکار میشد. پردهها قابل پیشبینی نبودند و دیالوگها به همان اندازه غیرمنتظرهتر!
تماشاچیها داشتند می دیدند که در دنیای غریب بازیگری ، بازیهای کثیف دیگری هم هست و جریان فساد ، فقط مختص اقتصاد از همپاشیده مملکتشان نیست.
دیالوگها میگفتند که دو مرد در یک لحظه می تواند عزیز دل یک زن باشد و خم هم به ابرو نیاورد !
و مهم تر اینکه رقابت برای گرفتن نقش اول یک سناریو ، تا چه اندازه میتواند جسم و روح زن بازیگر را بدون تعارف به حراج بگذارد!
نمایش در نهایت دلسنگی ، دختر جوان و کم سن و سالی را به ما معرفی می کنذ که عاشق بازیگری است اما هم از استادش رودست میخورد و هم از همکار در ساحت معشوقهاش !
چهره خشن یک زن در تقابل با ناملایمات جنسیتی و تفکرات قدرتمابانه یک کارگردان که تا مرز استثمار و بردهکشی عوامل صحنهاش پیش میرود!
راستی این عوامل صحنه ، چه چیزها و چه کسانی هستند؟!
این سوال را حراست جنگل از استاد رضا میپرسد که حالا خودش به نقش حسام تبدیل شده است.
حسام باغیرتی که معشوقه اش را به بغل هیولا هل میدهد
اما رگ غیرتش همآغوشی دلدار با هیولا را برنمیتابد!
حسامی که آنقدر مرد است که برای رقیب چاقو بکشد
اما آنقدر مرد نیست که طناب دار را به گردن معشوقه بیوفا بیاندازد!
حسامی که پیک موتوری است چون درس بازیگری را نیمه کاره رها کرده اما بساط دستفروشیاش را از مقابل تئاتر شهر جمع نمیکند که برود !
حسام برای شام ، خرگوش شکار کرده تا نماد ترس را در دل مخاطب سلاخی کند.
اما بعد میگوید همهاش لاشه است و معشوقه بی نوای گیاهخوار باید تکه های گوشت مردار را از گلو پایین ببرد.
چون نخ ماجرا دست کارگردان نمایش است که زحمت طباخی و کباب کردن گوشت خرگوش را کشیده و تنها اوست که نقش بلامنازع گوریل نمایشنامه را بازی میکند.
چهره مستاصل اما پرخاشگر نازی که با جیغهای ممتدش ، آرامش سالن را به هم میریزد ، ذهن تماشاچی را با یک خشم افسارگسیخته همراه میکند. اما دست و پا زدنهای حسام بی نوا برای حفظ چیزی که مدتهاست از دست رفته ، حس عمیقی از همدردی را در مخاطب برمیانگیزد که باعث میشود کثافت ماجرا تا حدودی به حاشیه برود.
و شاید منظور نویسنده همین به حاشیه رفتن کثافتهای ماجرا باشد
و به حاشیه رفتن همه ارزشهایی که هیچ خطکشی نمیتواند مرز دقیقی برای آنها مشخص کند.
بازی متبحرانه و خارقالعاده نازی در بروز احساسات و عواطف زنانه و مهارت وصف نشدنی احسان در تغییر ماهیت کارکترها و تبدیل حراست جنگل با گویش مازندرانی به حسام عاشق بی دست و پای کاملا تهرانی و خونسردی مثال زدنی استاد رضای کارگردان در مواجهه با درامی که خودش از قبل طراحی کرده بود ، از نقاط برجسته این نمایش یک ساعت و نیمه بود که مخاطب را تا دقایق آخر با خود همراه میکرد.
اگرچه میشد در بخشی از دیالوگها بازنگری کرد و قدری از کش آمدن ماجرا کم کرد.
فقدان دیگری که در این نمایش حس میشد ، جای خالی یک موسیقی مرتبط بین پردههای نمایش بود که کارگردان به بارگذاری یک قطعه موسیقی تکراری بسنده کرد و سکوت پس زمینه را بر همراهی نتهای موسیقی ترجیح داد.
در حالیکه حضور یک موسیقی ملودرام در برخی از جاهای خالی نمایش ، میتوانست به معنای واقعی معجزه کند!
پرده آخرهم با یک ترانه درام لاتین از لئوناردو کوهن به پایان رسید که تماشاچیها بیشتر از لحن محزونش لذت بردند تا متن ترجمه نشده ترانه.
همراه با یک نازی شکست خورده که روی کاناپه چمباتمه زده بود و به تسلیم ناگزیرش در مقابل بردگی نقش اول فیلم فکر می کرد….
نمایشنامه گوریل در حالی به خط پایان خودرسید که جامعه تئاتری مازندران روزهای خوشی را سپری نمیکند.
شاید بعد از فاجعه کرونا ، هنوز رخوت وسستی از دل گروههای نمایشی استان رخت برنبسته است و هنرمندان نه چندان متوقع مازندران ، منتظر هوار دیگری از حمایت نشدن مسوولین در مقابل بلایای طبیعی و در انتظار نو شدن به سر میبرند.
هنرمندانی که در بسیاری از میادین ملی درخشیدهاند.
اما در محضر داوران و منتقدان نه چندان مهربان بومی خودشان دیده نشدند!
نمایشنامه گوریل پانزدهمین تجربه فاطمه مکاری است که از ۱۱ تا ۳۰ دی ماه امسال روی صحنه تئاتر بود و علاقهمندان زیادی را از سراسر استان به سالن سلمان هراتی ساری کشاند.
این بانوی تئاتری که کارگردانی و نویسندگی نمایشنامههای موفق زیادی را در کارنامه هنری خود دارد ، هفت دوره ، کاندیدای سیمرغ بلورین تئاتر فجر کشور شد و در چندین دوره نیز به عنوان نماینده تئاتر مازندران به این جشنواره ملی معرفی گردید.
همسر ایشان ، هومن حکیمی از شاعران و روزنامه نگاران برجسته مازندران است که علاوه بر انجام کار روابط عمومی ، در راهاندازی و اجرای نمایشنامه گوریل نقش بسزایی داشته .
این زوج هنرمند در کنار یکدیگر ، چهره شناخته شدهای در عرصه هنر و رسانه مازندران به شمار میروند.
منا زاغی ، ایمان رئیسی و میلاد محمدنژاد سه بازیگر اصلی تئاتر گوریل هستند و کار ساخت و طراحی دکور را هم آقایان مهدی ملکی و مهدی یحیوی انجام داده اند.
از دیگر عوامل اجرای این نمایشنامه
می توان به مرتضی کاظمی نیا
(طراح صحنه و پوستر) ، سید احسان موسوی و محسن محمدی (مدیران تولید) ، سعید مسعود ساداتی (دستیار کارگردان) ، هنگامه غریبی (نور و موسیقی) ،
ماجده رضایی و شیوا مهرافروز
(مدیران صحنه) و سید رضا علاالدینی و سید علی ساداتی (بخش عکس) اشاره کرد.
ساری – مهتاب مظفری سوادکوهی
دی ۱۴۰۲