آگاهی بهتر است یا بیخبری؟

سلام ، چه خبر؟
اولین جملهای که ما ایرانیان در مکالمه روزانه خود با دیگران به زبان میآوریم ، همین دو عبارت کوتاه است. دو عبارتی که هزاران حرف نگفته در خودش دارد و ممکن است دقایق زیادی ما را به گقتگو با طرف مقابلمان وادارد. بدون آنکه خودمان خواسته باشیم.
در دنیای پرزرق و برق و پرحادثه امروز ، گاهی بی خبری بهتر از خبرداشتن است. حداقل دستاورد آن اینست که ما را از اتفاقات بدی که در اطرافمان رخ میدهد و از تنشهای احساسی ناشی از آن دور نگه میدارد.
شاید روزگاری آگاهی بهتر از بیخبری بود و ما فکر میکردیم هرچه بیشتر به اخبار گوش دهیم و به منابع خبری دسترسی داشته باشیم ، از جهان پیرامونمان بیشتر مطلع میشویم و بهتر میتوانیم در مورد موضوعات مختلف اظهار نظر کنیم و یا در موردشان تصمیم بگیریم.
اما امروز که صفرای ذهن بشر سرریز کرده و تحمل اخبار خیر و شر بیشتر را ندارد ، باید قدری محتاطانهتر به این موضوع نگاه کرد و آگاهی از خبر را به آفت اختیار بشر و عاملی برای ابتلا به انواع تشویش و اضطراب تعبیر کرد.
امپراتوریهای رسانهای
در جهانی که امپراتوریهای رسانهای بر اذهان عمومی حکمرانی میکنند و هر روز با بمبارانهای خبری ، قدرت پردازش و تحلیل درست را از مخاطبان میگیرند ، شک کردن در درستی اخبار و منابعی که اخبار را در اختیار ما قرار میدهند ، بیشتر از گذشته قوت میگیرد. حتی اگر احساس کنیم که از تحلیل خبر بینیازیم و پذیرش مبتنی بر دادهها ، تنها چاره پیش روی ما در زندگی معاصر است. بگذریم که همین اظهار به بینیازی ، خود وابستگی به اصل نیاز محسوب میشود.
با پیشروی امپراتوریهای رسانهای ، اختیار انسان به دست صاحبان سرمایه افتاد. صاحبان سرمایه لزوما صاحبان حرف ، صنایع و ثروتهای بادآورده نیستند. هر مجموعهای که بتواند از ابناء بشر، بهرهکشی ذهنی کند و قوه تخیل را از او بگیرد به نوعی صاحب سرمایه محسوب میشود. آنهم سرمایه انسانی و از نوع بردهداری.
با این تفاوت که برده بیچاره خودش نمیداند که برده است. او فکر میکند چنان بر احوال و سیطره جهان تسلط یافته که دیگر هیچ کس جلودار دانش و بینشی که به دست آورده ، نیست!
همه این فجایع از آن روزی شکل گرفت که شکل مدرن خبرنگاری به صورت یک حرفه رسمی به دنیا معرفی شد. از قرن هفدهم میلادی که روزنامهنگاری در قاره اروپا و آمریکا به صورت حرفهای آغاز شد حرفهی آغاز شد حح شیوع تا به امروز که هزاران رسانه عهدهدار انتقال اخبار هستند ، پلتفرمها و شبکههای اجتماعی متعددی شکل گرفتند که دایره فعالیت رسانههای مکتوب و برخط را هر روز محدودتر کردند. اینهمه تنوع به طور قطع انتخاب درستی برای مخاطب عام باقی نمیگذارد. هرچه هست جریانهای بی در و پیکر رسانهای است که از در و دیوار جامعه میبارد!
حرف آخر را چه کسی میگوید؟
حرفه خبرنگاری اگرچه در طول زمان تغییر شکل یافته و مانند همه مهارتها ، روند تکاملی طولانی را طی کرده اما تا مادامی که اصالت خبرنویسی ، دستخوش حواشی خبر و تحت تاثیر بایدها و نبایدهای حاکم بر جامعه باشد ، نمیتواند حرف آخر را بگوید. در چنین شرایطی مصرفکنندگان خبر بیشتر از راویان خبر دچار سردرگمی میشوند و سوگیریهای اجتماعی راه را برای هر گونه موجسواری باز میگذارد.
چون تشخیص سره از ناسره به این راحتیها میسر نیست. این واقعیت به معنای ایستایی ذهن انسان نیست بلکه به معنای تسلیم شدن در برابر امواجی است که ذهنهای مشتاق را به دنبال خود میکشد و هر سکون بیخبری را بدون هیچ ملاحظهای در خود حل میکند.
آنچه که مسلم است روایت اخبار و رویدادهای جهان باید در جهت دانستن ، فهمیدن و برنامهریزی برای ارتقای مهارتهای زیستی انسان باشد نه به کار بستن ترفندهای رسانهای برای مجاب کردن عدهای خاص برای رسیدن به اهدافی خاصتر!
تکذیبیه به فاصله چند دقیقه!
یک حساب سرانگشتی نشان میدهد که چه تعداد از اخباری که این روزها در فضای مجازی منتشر میشود ، تنها به فاصله چند ساعت و یا حتی چند دقیقه دچار تکذیبیه میگردد؟
اخبار غیررسمی که علاوه بر بازی با روان انسانها ، آنها را به چیزی امیدوار میکند که وجود خارجی ندارد و یا از چیزی ناامید میکند که احتمال تحققش زیاد است. گمانهزنیها ، گفتهها و شنیدهها معضل اصلی خبرنویسی معاصر است.
شاید این روزها شهروندخبرنگاران ، صادقترین فاعلین خبر در جهان باشند که چندان هم جدی گرفته نمیشوند. اخبار کذب و دلهرهآور علاوه بر تهدید سلامت جسم و روان انسانها ، سلامت فرهنگ و روابط اجتماعی آنها را نیز مختل میکند.
در این آشفته بازار رسانهای ، اخبار موثق هم کم نیستند. اخبار موثقی که حسن نیت منابع انتشاردهنده آنها کمتر به سمع و نظر مخاطبان میرسد.
خبرگزاریهای رسمی و رسانههای مستقل ، بهترین منبع برای دسترسی به اخبار موثق هستند اما آیا میتوان شش دانگ حواس خود را بدون چون و چرا به این منابع سپرد؟ مسلم است که نه!
ذهن را به وطن برگردانیم
اخبار موثق و غیرموثق همه یک وجه اشتراک دارند. آنها در نهایت قرار است داستانی را روایت کنند که در دل تاریخ بماند و آیندگان دربارهاش قضاوت کنند. این دغدغه به معنای غربال کردن واقعیت از سرند رخدادهاست که تنها به دست اهلش امکانپذیر است. توانمندی که در سایه تشخیص و آرامش خیال به دست میآید نه جامعه خبرزدهای که بسترش را انواع تردیدها و گمانهزنیها فراگرفته است! پس گوشهایمان را از ازدحام اصوات دور نگه داریم. چشمهایمان را از تصویرهای هرز پاک کنیم و ذهنمان را از ناکجاآباد رسانه به وطن برگردانیم. همه اینها فقط با ترک یک وسواس به دست میآید:
گاهی اوقات بیخبری بهتر از خبرداشتن است....
مهتاب مظفری سوادکوهی
مرداد 1404